Wednesday, December 26, 2007

سال 1312 - روح انگیز سامی نژاد

*
روح انگیز سامی نژاد
*
*
پژوهش ، گردآوری و ویرایش : آنسه
*
*
نخستین فیلم ناطق ایرانی با نام دختر لُر در فروردین ماه 1312 ساخته شد. این فیلم در هندوستان و در کمپانی امپریال بمبئی کلید خورد و از امکانات فیلم سازی هندوستان بهره گرفت.ر
*
فیلم «دختر لُر» برگرفته از داستان عامیانه ی جعفر و گلنار بود و به شرح زنده گی دختری می پرداخت که از کودکی توسط راهزنان دزدیده شده و در قهوه خانه ای کار می کرد و مورد توجه ی راهزنی به نام قلی خان قرار گرفت.ر
*
ر«گلنار» با یکی از ماموران دولتی به نام «جعفر» آشنا می شود . جعفر و گلنار به هم دل می بندند و جعفر با قلی خان گلاویز می شود و پس از طی حوادثی ، گلنار را از دست قلی خان نجات می دهد و با او ازدواج می کند.ر
]
کارگردان فیلم «دختر لُر» عبدالحسین سپنتا بود و یکی از مشکلات «سپنتا» یافتن بازیگر مناسب برای نقش گلنار بود.ر
*
*
*
سپنتا برای یافتن بازیگر نقش «گلنار» کوشش زیادی کرد . بسیاری از زنان ایرانی حاضر به بازی در فیلم های سینمایی نبودند و یا این که استعداد بازیگری نداشتند. سپنتا در جست و جوهایش به نتیجه نرسید و سرانجام روح انگیز سامی نژاد که همسر یکی از کارکنان استودیو امپریال بود به کمک او آمد و حاضر شد که در این فیلم ایفای نقش کند.ر
*
ر«روح انگیز سامی نژاد» لهجه ی غلیظ کرمانی داشت و «سپنتا» ناچار شد که تغییراتی در فیلم نامه به وجود بیاورد تا لهجه ی روح انگیز در این فیلم توجیه شود. اتفاقن او در نقش گلنار حسابی گل کرد و حتا لهجه ی غلیظ کرمانی به شیرینی و جذابیت بازی اش افزود.ر
*
*
*
روح انگیز سامی نژاد قبل از این که در فیلم بازی کند ، از اسب به زمین افتاد و کفش پاشنه بلندش ، جراحت عمیقی در بدن او ایجاد کرد که در بمبئی زیر عمل جراحی قرار گرفت و همین حادثه سبب شد که هرگز بچه دار نشود.ر
*
روح انگیز به همراه گروه فیلم برداری به هندوستان در محلی به نام چمود رفت و در شرایط سخت محیطی ، در این فیلم بازی کرد. نقش مقابل او را خودِ کارگردان ، یعنی عبدالحسین سپنتا بر عهده داشت.ر
*
سپنتا در بازیگردانی ، بیش تر متاثر از بازیگری سینمای هند بود و مبالغه در حرکات دست و چهره ، از ویژه گی های این نوع بازیگری است. این شیوه به بازی روح انگیز نیز راه یافته بود و به بازی او ، شکلی کارتونی و کاریکاتوری بخشیده بود. اما با این همه ، تماشاگران ، روح انگیز را در نقش گلنار ، کاملن باور کردند و چهره ی او در قالب گلنار برای همیشه در تاریخ سینمای ایران جاودانه شده است.ر
*
روح انگیز در نقش گلنار ، با وجود شیطنت هایی که نشان می داد ، در نهایت بیش تر تیپ زن معصوم و فرشته گون را تصویر می کرد . او عفیف بود و هرگز پا از دایره ی اخلاقیات بیرون نمی گذاشت.ر
*
سر انجام فیلم دختر لُر در مدت 155 دقیقه آماده شد و در سی آبان 1312 در سینماهای مایاک و سپه به نمایش عمومی در آمد.ر
*
*
*
روح انگیز سامی نژاد پس از فیلم «دختر لُر» در سال 1314 یکی از نقش های فیلم شیرین و فرهاد را بازی کرد. این فیلم نیز ساخته ی عبدالحسین سپنتا بود و روح انگیز در این فیلم در نقش شِکر ظاهر شد.
ر

*
روح انگیز پس از فیلم «شیرین و فرهاد» از همسرش «دماوندی» جدا شد و با نصرت الله محتشم از بازیگران سرشناس تئاتر ازدواج کرد . این ازدواج مدت زیادی به طول نکشید و محتشم در بازگشت به ایران ، روح انگیز سامی نژاد را غیابی طلاق داد . روح انگیز پس از هیجده سال اقامت در هندوستان به ایران بازگشت ، او پس از بازگشت به ایران ، برای ادامه ی کارش در سینما با مخالفت خانواده رو به رو شد. جامعه ی سنتی ایران ، روح انگیز را به عنوان بازیگر سینما نمی پذیرفت ، او به خاطر آزارهایی که از خویشان و آشنایان و مردم دید ، بعد از دو فیلم دیگر هرگز حاضر نشد در فیلمی ایفای نقش کند.ر
*
روح انگیز سامی نژاد خود در این باره می گفت : «به خاطر ناراحتی هایی که در موقع فیلم بردرای و بعد از آن ، چه از طرف فامیل و چه از طرف مردم کشیدم ، هرگز راضی نشدم در فیلم دیگری بازی کنم ... هر موقع که از در شرکت می آمدیم بیرون ، مجبور بودیم سه نفر مستحفظ داشته باشیم ، یک شوفر و دو نفر کمک شوفر که کسی اتومبیل مان را چیز نکنن ، شیشه پرت نکنن. هر جایی هم که می رفتیم یا باید یه چیزی سرمون می انداختیم کسی ما رو نشناسه .ر
*
اگر می رفتیم سی توَن ، کانادرای بهمون پرت می کردن ، پی بگم والله!! من که برای همین از آرتیستی دست کشیدم از بس که سختی از مردم کشیدم. وقتی سر کار فیلم برداری وارد می شدیم تکلیفی نداشتیم ، برای همین دست کشیدم... گاهی وقت ها فکرم می رسید که دومرتبه برم به کاری شروع کنم ، چون هم در هندوستان و هم در ایران ، من را می خواستن ، اما همین سختی ها و ناراحتی هایی که ایرانی ها و مردم به من دادن ، ترک کردم و چند ساله گوشه نشینم و میل ندارم کسی بدونه من کجا هستم... از روزی که این هجده سال اومدم ، همین سختی را دارم می کشم. »(خانم سامی نژاد با دستمال اشک هایش را می زداید.)ر
*
*
*
*
روح انگیز سامی نژاد در سال 1339 با برادر ِ «ماشاالله عمرانی» ازدواج کرد که این ازدواج ده سال ادامه یافت . در سال 1349 وقتی شوهر او زنی دیگر گرفت ، روح انگیز از او جدا شد و تا سال 1364 در یک خانه ی دو طبقه زنده گی می کرد و در این سن به دلیل کهولت و احتیاج با ارتباط بیش تر با خانواده ، خانه اش را فروخت و به طبقه ی پایین خانه ی خواهرزاده اش در خیابان پاسداران ، سروستان ششم نقل مکان کرد.ر
*
در این خانه ، همه ی کارهایش را خودش انجام می داد و از نظر مالی نیز مستقل بود. در سال 1374 چشم هایش به بیماری آب مروارید دچار و به ناچار جراحی شد و پس از جراحی نیز خانه نشین بود و دیگر نتوانست خودش خریدهایش را انجام بدهد و خواهر زاده اش به او رسیده گی می کرد.ر
*

روح انگیز سامی نژاد در بعد ازظهر روز دهم اردیبهشت ماه سال 1376 در سن هشتاد و یک ساله گی درگذشت.
ر
*
*
*
پنجم دی ماه 1386 خورشیدی
*

16 comments:

aanseh said...

درود

با سپاس فراوان از دوستان و همراهان و بازدیدکننده گان عزیزی که در پُست پیشین ، پیام های مهرآمیز گذاشتند و با ابراز خوش حالی از این که وبلاگ "ستاره بانو" مورد استقبال قرار گرفت ، دومین مطلب ستاره بانو را به شما عزیزان تقدیم می کنم ، امید که مفید واقع شود و به دانسته های تان بیفزاید.ا

آزاد و شاد باشید... آنسه

MAHMOOD said...

آنسه ی عزیز

دست مریزاد ، واقعن دستت درد نکنه !! چشم نخوری به خدا !! چطوری میرسی با آنهمه گرفتاری مطلب تایپ کنی و تنظیم؟؟

بخش آخر زنده گی "روح انگیز" رو نمی دونستم و استفاده بردم . البته مطلب از اسب فرو افتادنش رو هم برای بار اول بود که خواندم


روحش شاد

Anonymous said...

با عرض سلام و درود فراوان به آنسه خانم عزیز
امیدوارم مثل همیشه در این وبلاگ تازه هم موفق باشید. منم هروقت درسها اجازه بدن میام و مطالب رو می خوانم و اگر فرصتی باشه حتما پیام میذارم.

با سپاس

Anonymous said...

در ضمن دوستانی که وقت کم میارند می توانند از آقای م ح م ود برنامه زمانی کار آمد بگیرند تا دائما بر امواج خروشان اینترنت موج سواری کنند

با تشکر

Anonymous said...

با سلام
آنسه جان واقعا که خسته نباشی ، مطلب برای من خیلی جالب بود.

خیلی دلم برای این خانم روح انگیز سامی نژاد سوخت ، آخی چقدر این مردم اذیتش کردن!! من تعجب میکنم از بافت سنتی جامعه ایرانی که چرا زن در این جامعه تا این حد محدود بود؟ البته الان هم از اون بافت بجا مونده و هنوزم خیلی از خونواده ها اجازه نمیدن که دختراشون بازیگر سینما بشن.

این همه سال گذشته و بازم یه حالت کمرنگی از این فرهنگ وجود داره ، وای به حال اون زمان که امثال روح انگیز سامی نژاد چی کشیدن؟؟

بنظرم ستاره های این زمان سینما مدیون هنرمندانی مثل خانم سامی نژاد هستن. چوبش رو اونا خوردن و راه کم کم برای بقیه هموار شد.

خیلی ازت ممنونم آنسه جان.

eb said...

مطلب دوم هم عالی بود آنسه عزیز، من هم استفاده کردم. نمی دونم از این خانم پیش از مرگش تقدیری شده بود یا نه؟ اما به نظر من اگر این پیشگامها نبودند که با وجود اونهمه آزار و سختی باز هم کار کردند، امروز همین چیزی که به اسم حضور زن، در سینمای ما هست هم نبود

MAHMOOD said...

آرش عزیز

نیاز به برنامه ی زمانی دوستان ندارند و وظیفه شان را بلدند !! فقط کمی معرفت می خواهد و بس

Anonymous said...

aanseh jaan webloge jadid mobarak.

webloge jaalebi hast baa yek fekre no.

esme ghashangi ham daare setare banoo.

afarin va dorood bar shomaa.

Navid

Anonymous said...

آنسه جان ، کاری که شما در این وبلاگ انجام میدین کاری بسیار نو هست که فکر نمی کنم کسی پیش از این انجام داده باشه.ر

بازیگران خانم ایرانی چه در گذشته و چه در حال محدودیت های زیادی داشته و دارند ، به همین دلیل به این هنرمندان کمتر از آنچه که باید پرداخته شده.ر

بسیار عالیست که شما روی این موضوع کار می کنید اگر چه مطمئنم تحقیق روی این موضوع با توجه به محدود بودن و در دسترس نبودن منابع کار بسیار سختی است. دورد بر شما و مرسی.ر

Anonymous said...

aanseh jan:
az didane weblog jadid besyar lezat bordam,har chi mikhoonam sir nemisham ,heyfam oomad nazaramo nagam.

Anonymous said...

با سلام
آنسه خانم ، مطلب روح انگیز سامی نژاد خیلی جالب بود.زندگی عجیب و جالبی داشت این خانم ، من هم دلم براش سوخت که در کاری که علاقه داشت اینقدر سختی کشید ، چیزی هم بهش نرسید و دیگه هم نتونست به اینکار ادامه بده.

واقعا که ستاره های سینمای امروز مدیون این خانم و امثال او هستند.

eb said...

ممنون آنسه جان از تغییر فونت نام وبلاگ

Anonymous said...

درود بر تو آنسه جان برای
این کار نو
و سپاس برای این مطالب خواندنی
و اینهمه اطلاعاتی که به ما میدهی

امیدوارم مثل همیشه موفق باشی آنسه ی عزیزم

Anonymous said...

سلام به آنسه عزیز و واقعا بهت تبریک میگم. وبلاگ بسیار جالب و خوندنی هست و من تا حالا چنین مطالبی رو نخونده بودم. خیلی خوشحالم که با این وبلاگ به معلوماتم در زمینه بازیگران سینمای ایران اضافه میشه. عکسها هم خیلی جالب هستن و دستت درد نکنه آنسه جان ، واقعا خسته نباشی.

Maryam said...

آنسه ی عزیزم
با سپاس از تو
از این مطلب هم بسیار آموختم و هم دل ام برای روح انگیز سامی نژاد سوخت
طفلک او هم از گزند عقب افتاده گی مردم در امان نبود و همه ی راه های پیشرفت و ترقی اش به همین سبب سد شد

فکر نمی کنم وضع زن ایرانی از آن زمان تا حالا تغییری کرده باشد یعنی این که هنوز هم به زنانی که در زمینه ی هنر و به ویژه سینما فعالیت دارند "جور دیگری" نگاه می شود و اسباب مزاحمت شان تا بخواهی فراهم است ...اگرچه که بسیاری از این بانوان محترم به راستی هم " جور دیگری" هستند...یعنی چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

و من تعجب می کنم چرا همه ی مردم این فرمول را برای زنان هنرپیشه یا خواننده یا رقاصه پذیرفته اند و نه تنها کسی اعتراضی نمی کند بلکه اصلن اگر کسی بخواهد در این جامعه باشد و شبیه این ها نباشد مورد شماتت و اعتراض قرار می گیرد !!!!و هر طور شده به هر زور و به هر دوز و کلکی که باشد زنی که وارد عرصه ی هنر می شود را خواه ناخواه به بیراهه ی فساد و آلوده گی هامی کشانند !!! حیرت انگیز است واقعن

MAHMOOD said...

مریمی

نکته ی جالبی را مطرح کردی و مرا به سال 80 شمسی و یک خاطره بردی که در ارتباط با زنده یاد "فردین" است

خاطره ی سال هشتاد بماند برای وقتی دیگر و اما در خصوص فردین


روزنامه نگاری که بعد از انقلاب کبیر ایران ، همیشه از "فردین" به بدی و ناسزا یاد میکرد ، بعد از مرگش ، از منبعی موثق پی می برد که فردین ناجی زنان و دختران عفیفه ای بوده است که می خواستند ، فقط به خاطر شهرت و ثروت وارد دنیای سینما شوند

فردین ، تا جایی که در توان داشته است ، آنها را راهنمایی می کرد و غیرت پهلوانی اش اجازه نمی داد که حقایق پشت پرده را به آنها نگوید

او به آنها می گفت که مجوز شهرت و ثروت شما گذشتن از اتاق خواب تهیه کننده و کارگردان های سینما است ، پس این پول و شما را به خیر و ما را به سلامت

از سرمایه ی خود برای زنان و دختران جوانی که می دانست اهل منجلاب نیستند خرج می کرد و هدایتشان می کرد

هیچکس تا لحظه ی مرگش از این مرام پهلوانی او سخنی نگفت


روحش شاد